سالها بعد مثل برگ دیکته‌ی ۱۷ ما که از میان دفتر املا با خشم حذف میشد، شاید این روزها هم از تاریخ ک گم شود!

شاید با بسته شدن آخرین چشم‌هایی که امروز را به جان چشیده بود، دیگر کسی از آبان غبار آلود تا دی ماه استخوان سوز۹۸ را نشناسد.

شاید کسی یادش نماند که این روزها مادران شما و پدرانتان چطور سینه‌ی خیابان را شکافتند تا امید بکارند، تا خوشبختی بیافرینند و آرامش خلق کنند!

صنم،سمین یا حنیف من، چند روزی از انهدام هواپیمای مسافربری ا-و-ک-ر-ا-ی-ن با یک اشتباه انسانی می‌گذرد، 

چند روز بیشتر از شهادت سردار وطنت. در همین حوالی نیز بود که عده‌ای در کرمان میان خاکسپاری نفس کم آوردند و جان دادند. 

تازگی‌ها شنیده‌ام سیل حتی خانمان همسایه‌های سیستانی‌مان را نیز ربوده است!

وطنت هراسان دامنش را جمع کرده تا مگر دستی آلوده لکه دارش نکرده باشد،

وطنت غریب مانده امروز، مادرت غریب‌تر!

اینجا آدم‌ها هشتگ دارند، قیمت میگذارند، می‌خرند، می‌فروشند! #ارزشی، #برانداز

#جان،#مال، #آبرو.

دلال‌ها از خود تا وطن را فروخته اند،بوی این آتش زدن را نمی‌شنوی!

مادرت احوال آن روزهای شما را نمی‌داند، اما اگر دستش می‌رسید این روزها را جور دیگری برایت نقاشی می‌کرد. 

چه آنکه از خفقان مقدس چهارراه وصال تا ترس 

حرام دانشگاه امیرکبیر را چشید، که هم این خسر الدنیا بود و هم دیگری خسر الاخرة!

بر دست‌های ناتوان سیمانی ‌ام ببخش اگر برگی از این تاریخ را برایت پرافتخار نیافرید.

مادر مستأصل شما!

۲۲/دی/۹۸


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Kyle SGolshan Jeremy مرجع به روز و تخصصی پزشکی ایران و جهان Kristi سایت پشتیبان رایان طراح پیشروایرانیان ایرانیزه ترین وب برای شما